loading...

آئین مستان

متن روضه طفلان حضرت زینب , متن روضه شب چهارم محرم , روضه طفلان حضرت زینب , شب چهارم محرم , طفلان حضرت زینب شب چهارم محرم , طفلان حضرت زینب , متن روضه طفلان زینب

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1757 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1294 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 697 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 635 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3495 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3825 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3679 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7266 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4953 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4373 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5540 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 604 زمان : نظرات (0)

حاج سعید حدادیان

 

امروز مهمان علیا مخدره،عقیله ی بنی هاشمیم،مهمان زینبیم،آقاجان میای مارو به این مهمانی ببری؟میخوایم کم کم بریم خیمه ی زینبالسلام علیک یا عقیلةَ بنی هاشم یا زینب الکبری،یا زینب..‌

ای دختر مادر مدینه

ای مصحف مادرت به سینه

محبوبه ی کردگار زینب

صدیقه و طاهره،امینه

چون شیر خدا خدای را شیر

چون مادر خویش بی قرینه

دل با غمت ای بتول دوّم

هم کرب و بلاست هم مدینه

حوران که مقدّس و عزیزند

در کوی کنیز تو کنیزند

ای همسفر سر بریده

ای پرده خصم را دریده

ثارالله دیگر است ما را

خونی که ز صورتت چکیده

ثار به معنای خون نیست به معنای کسیه که  خون خواه داشته باشه..."شب عاشورا دید امام حسین(ع) داره یه شعرایی میخونه:یا دهر اف لک من خلیلی، معلوم شد شب آخر حسینه،دوید تو خیمه،گریبان چاک کرد،نوشتند چنان زد تو صورتش دل حسین به درد اومد، گفت:خواهر به جان من تا زنده ام اینطوری تو صورتت نزن!اگر علیا مخدره زینب سلام الله علیها جواز نگرفته بود کار ما دشوار میشد،یه نگاهی به حسین کرد،گفت:داداش میشه شما رو بکشند من خودمو نزنم؟امام حسین سر پایین انداخت‌"اونقدر بالا تل زینبیه زد تو صورت خودش،میگی بازم صورت  رو خون نگرفت باشه،میگی سر رو به چوبه ی محمل نزد،باشه؛میگی سنگ های شام سر رو نشکست،باشه؛اما زینب حتما یه جا صورتش غرق خون شد،کجا؟تو گودال اومد گلو رو بیاره بالا یادش افتاد گاهی بچه که بودند تو مدینه میدید گاهی حسین به درو دیوار نیگا میکنه،داره ضجه میزنه،میومد بالا سر حسین میگفت داداش این جوری گریه نکن اگه بابامون بیینه خوب نیست،داداش به جون زینب بسه،دست به سر حسین میکشید،زیر لب میگفت:الهی یه تار مو از سرت کم نشه چشم حسین که به چشم زینب می افتاد میگفت:چشم،تو یادگار مادرمی،حالا زینب شروع میکرد به گریه کردن خواهرم اینجوری گریه نکن میگفت:اصلا با حسن نمیتونم اینجوری درددل کنم،از اون روزی که مادرم با چادر خاکی برگشت نمیشه باهاش حرف بزنم،بابامم مادر خیلی سفارش کرده جلوش گریه نکنم،زینب فقط تو رو داره درد دل کنه،یه دفعه سر میگذاشت رو شونه ی حسین" حالا جنازه رو تو قتلگاه یه ذره بالا آورد،میخواد سر بذاره رو شونه ی حسین،تکیه ی سر به گلو و سره،اما همچین که سر گذاشت دید،سر داره میره جلو رسید به رگای بریده ی گردن،این صورت زینبه...حالا شعر رو بشنو

ای همسفر سر بریده

ای پرده خصم را دریده

ثارالله دیگر است ما را

خونی که ز صورتت چکیده

غیر از تو به طول چند ساعت

هفتاد و دو داغ کس ندیده

 تنها و اسیر و دست بسته

پیوسته حماسه آفریده

با خون جبین نموده تفسیر

تا آیه ز نوک نی شنیده

در عین حسین نور عینی

او زینبی است و توحسینی

ای داده حیات بر کرامت

وی دین تو زنده تا قیامت

ای مقتل خون به همّت تو

دانشگه صبر و استقامت

بر خاک ره تو سجده بردند

مردان بزرگ راست قامت

در هر قدمت هزار معراج

در هر نفست دو صد کرامت

غیر از تو که دختر بتولی

ای مادر دوّم امامت

کی جان امام خود خریده

در اوج مصیبت از شهامت

با عزم تو خون به تیغ پیروز

از صبر تو یافت دین سلامت

تا علی اکبر بود روشون نمیشد از امام حسین اجازه بگیرند بچه های زینب..." همچین که بعد از اصحاب علی اکبر خواست بره میدان همه ی بنی هاشم زانو زدند مقابل حضرتش،بنی الحسن، بنی العقیل،همه،بچه های زینب...آقازاده اجازه بده ما پیشمرگت بشیم،علی اکبر فرمود:من که باید پیش مرگ همه باشم،بابام به سنت جدمون عمل میکنه،جدمون اول علی رو میفرستاد که عزیزتر از همه میفرستاد،حالا علی اکبر رفته،بنی هاشم از هم سبقت میگیرند،این دو تا آقازاده آمدند محضر حسین، این میگه دایی جان برم حضرت میفرمود: نه؛باباتون نیامده،نمیخواد برید عرض میکرد اون یکی به خدا بابامون ما رو فرستاده گفته فدات بشیم،فرمود:همون داغ علی اکبر بسه،برید؛هر چی اصرار کردند،نشد،از در خیمه وارد شدند دارند گریه میکنند، سر بلند کردند،دیدند علیا مخدره زینب لبخند زده،مادر ما در اوج مصیبتیم،امام زمان ما دست رد به سینمون زده،لبخند میزنید؟فرمود:زیر آسمان کسی حسین شناس تر از من نیست،راه داره از حسین اجازه گرفتن،داداشم به نام مادرش حساسه ..." برید بگید دایی جان به پهلوی شکسته ی مادرت زهرا،اومدند مقابل حضرت،عرض حال کردند،دایی جان به مادر پهلو شکستت...تا اسم مادر رو آوردند،حسین شونه هاش لرزید شروع کرد به گریه کردن...فرمود:باشه،میخواید برید، برید هر دو اومدند یکی میگه منم نوه ی حیدر کرار،یکی میگه منم نوه ی جعفرطیار

جعفر طیاری و حیدر کراری

دو سوارند چنان شیر ژیان

یال به یال...

دو عقابی که گشودند به میدان پروبال

چشم ها زَهره دران،تیغ دو ابرو برّان

محشری کرده به پا لشکر مژگان به قتال

پیر لبخند زنان کرد نظر بر ساقی

امام حسین یه نگاه به عباس کرد،نگاه تشکره،عجب سربازایی برام تربیت کردی

پیر لبخند زنان کرد نظر بر ساقی

از تماشای دو سرمست تمنای وصال

وقت تکثیر مه هاشمیان در آفاق

آسمان دید به رخسار دو مه چهار هلال

این یکی نعره برآورد که حیدر نسبم

دیگری عربده جو وارث جعفر به جدال

تیغ تکبیر کشیدند به نبردیا نه!

در بدر و احد باز بانگ داد بلال

تیغشان میبُرد و نیزه به هم میدوزد

تا بپوشند به اندام عدو رخت زوال

یه نفر گفت منم میرم میمنه،اون برادر گفت من میرم میسره،اما قاعده اینه والله،دو برادر اگه اول جنگ از هم سوا بشن همچین که زخم تو تنشون زیاد میشه دوباره میخوان آخر کار به هم برسند،از کجا میگی؟مگه حسین و ابالفضل یمین و یسار نبودند؟ولی آخر کار به هم رسیدند،یکی گفت:داداش داداشتو دریاب... بچه های زینب اول به یمین و یسار زدند اما عاقبت الامر نزدیک هم افتادند ابی عبدالله فرمود:عباس جان مواظب خیمه ها باش،به عجله خودش رو رسوند، نوشتند حسین با یه دست این برادرو بغل کرد،با یه دست اون برادرو...زن ها خبر دادند زینب تمام شد بیا،فرمود:من از داداشم خجالت میکشم،روم نمیشه بیام اما عبدالله جعفر بعدها تو مدینه یه روز سوال کرد،خانوم بچه هام فدای حسین، من غلامتم،گله ندارم،سواله،شنیدم هر کدوم از بنی هاشم رو زمین افتادند تو از خیمه بیرون آمدی،شنیدم کنار علی اکبر زودتر از حسین رسیدی،مگه از  بچه های ما خطایی سر زده بود؟شنیدم همه زن ها ریختند بیرون،اما از گوشه ی خیمه بیرون نیامدی! صدای گریش بلند شد، عبدالله دست از دل شکستم بردار! ترسیدم نگاه حسین به من بیفته...من از حسین خجالت میکشیدم...حسین....

روضه طفلان حضرت زینب (س) شب چهارم محرم - ما را کشاندند به میخانه ی حسین - حاج سعید حدادیان 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 750 زمان : نظرات (0)

سید مجید بنی فاطمه

 

ما را کشاندند به میخانه ی حسین

تا مستمان کنند ز پیمانه ی حسین

پروا نکن از آتش دوزخ، حسین هست

آتش حرام گشته به پروانه ی حسین

حسین..حسین..

دست تو سر پرستی ما را سپردند

ما را  گذاشتند در خانه ی حسین..

حب الحسین اَجُنَّنی ای عاقلان شهر

 یعنی شدیم ما همه دیوانه ی حسین..

باب الحسین ذکر شریف رقیه است

سوگند می خوریم به دردانه ی حسین..

جان همان سه ساله  مرا کربلا ببر

با بچه های هیئت ریحانه الحسین...

*کیه این حسین؟که از آدم تا خاتم همه باید برا گریه کنن اولیا و انبیا..جور دیگه هم می تونستن بیارن آدم چند سال گریه کرد؟چرا بخشیده نشد؟مگه چیزی غیر خدا صدا زده؟آدم  ابوالبشر مگه کسی غیر خدا رو صدا زده پس چرا بخشیده نشدی؟باید یه کسی دیگه بیاد خیلی آبرو دار تر باشه تو خلقت که  به واسطه او درس داد اول خلقتروضه خون ابی عبدالله بیا من برات بنویسم با مدرک بهت می گم. اول روضه خون خود خداستچرا؟تا اومد دید آدم گریه می کنه، آدم می خوای یه رمزی رو یادت بدم خدا توبتو قبول کنه؟گفت چرا نمی خوام جبرائیل چند هزار ساله دارم گریه میکنمگفت خدا رو به پنج نورمقدس قسم بدهشروع کرد براش گفتن،آدم منتظرهیا حمید و بحق محمد، رنگ آدم پرید، یا عالی بحق علی، یا فاطر و بحق فاطمه، دستاش شروع کرد به لرزیدن، یا محسن و بحق الحسن، یه مرتبه صدا زد: یا قدیم الاحسان بحق الحسین، تا گفت یا قدیم الاحسان بحق الحسین آدم گفت دست نگه دار، اسم این چندتا رو آوردی قلبم لرزید اما این آخریه کیه؟ این حسین کیه که اسمشو آوردی غم های عالم رو دلم اومد، صدا زد آدم پس بذار روضشو برات بگم: این نوه پیغمبر آخرالزمانه،این کسیه که مهریه مادرش آب ها و دریا و رودهای عالمه اما یه روزی با زن و بچه تو یه سرزمینی میاد به نام کربلا بین دو نهر آب، جلو چشم خواهرش، با لب تشنه سر از بدنش جدا می کنند...حسین...امشب منم اومدم بخشیده بشم به حق الحسین...ما جز حسین کسی رو نداریم ،پناه همه عالمه حسین... الان یادم افتادا...پناه همه  عالمیان خواهرت پناه ندارد....

ما جز حسین کسی رو نداریم

قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

 یک دم سپر شوند برای برادرش

 * تا اومدن مودب سرشونو پایین انداختن مادر جان،ما می خوایم بریم میدان فدای داییمون بشیم؛فرمود مادر من هم اینجا هستم شما خودتون برید از دایی تقاضا کنید، شروع کردن زدن به پرده خیمه ابا عبدالله، اجازه می خوایم داییمونو ببینیم، همچین که اومدن این دوتا آقا زاده مودب سرشونو پایین انداختن؛دایی جان.. ما سر خود نیومدیم مادرم منو فرستاده، دایی دست زیر صورت اینا...دایی جان ما نمی تونیم غریبی شما رو ببینیم...ابی عبدالله فرمود نه عزیزان من شما برگردین..برگشتند تا اومدن خانم زینب بلند شد ،چی شد مادر جان؟مادر دلمون شکسته..مگه چی شده ؟مادر رفتیم دایی اجازه نداد ،یه مرتبه گره ی چادرشو محکم زد اومد مقابل ابی عبدالله صدا زد داداش تا حالا رو حرفت حرف نزدم..اما جان مادرمون،تو رو قسم میدم به چادر خاکی مادرمون...فرمود: شاید باباشون راضی نباشهصدا زد عزیز دلم خود عبدالله گفته سفارش کرده گفته هر وقت دیدی کار به جای باریکی کشید من نمی تونم، اما دوتا دسته گلام فدای حسین..همه کسم فدای حسین..آدم بچه بزرگ کنه فدای حسین بده...بابی انت  و امی یا حسین...همچین بیرون زد بچه ها گفتن مادر چی شد؟ گفت: مگه میشه زینب از حسین چیزی بخواد دست رد بهش بزنه؟ گفت مادر بیاید می خوام موهاتونو شونه کنم؛همچین که موهاشونو شونه می کرد می گفت: بچه ها یه روزی تو مدینه مادرم هر روز موهامو شونه می کرد...  مادرم صبح به صبح موهامو شونه می کرد می گفت دخترم،عزیزم ...اما یه روز بین در و دیوار یه کاری کردن دیگه دست مادرم بالا نمی اومد. اگه رفتین میدان می خوام انتقام مادرمو بگیرین...*

قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند

آیینه ای که آه نسازد مکدرش

واحیرتا که این دو جوانان زینبند

یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش

با جان و دل دو پاره جگر فرق می کند

 یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دستِ گرم اشک گرفتند ز چشمهاش

مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش...

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قُرُق بود معبرش

زینب که فاطمه از هر نظر شده

 از بس که رفته این همه  این زن به مادرش..

زینب همان که زینت بابای خویش بود

 در کربلا شدند پسرهاش زیورش

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته بود آب از سرش

کاروان رسید مدینه، بشیر خبر داره میده یه وقتی دیدن عبدالله جعفر اومده داره می گرده، آیا در این کاروان زنی هم کشته شده؟ همچین که نگاه می کرد رسید به یه محمل دید یه پیرزنی نشسته ،گفت: خانم یه سوال دارم:تو کربلا از زن ها کسی کشته شده؟نه.میشه به من بگید خانومم کجاست؟ من دنبال زینب می گردم. یه نگاه کرد،عبدالله حق داری زینب و نشناسی خانوم جان چرا ایقدر پیر شدی؟چرا ایقدر شکسته شدی؟ خانوم جان ازت گلگی دارم.عبدالله گلگیت چیه؟ خانم شنیدم روز عاشورا هر کسی زمین افتاد تو اومدی براش گریه کردی،شنیدم بالا سر علی اکبر رفتی،همه جا کنار حسین بود اما چرا دوتا بچه هام رو زمین افتادن از خیمه بیرون نزدی؟بالا سر بچه هامون نرفتی؟ صدا زد عبدالله من خواستم بیرون بزنم گفتم مبادا حسین حال منو ببینه؛ببینه چطور برا بچه هام گریه می کنم خجالت بکشه... ببرمت جلوتر !خانم جان !حالا بگو چی شده اینقدر خمیده شدی؟! عبدالله آخه اون چیزی که من دیدم هیچ کی ندیدهمگه تو چی دیدی خانم؟ عبدالله تا حسین از ذوالجناح افتاد، گفتم خودمو برسونم حسین...

او می دوید و ...

بذار زودی بهت بگم

او می کشید و من می کشیدم

او می برید و ....

حسین

روضه طفلان حضرت زینب (س) شب چهارم محرم - ما را کشاندند به میخانه ی حسین - سید مجید بنی فاطمه 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1439 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

 

"اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفیکُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً "

من تو خیمه منتظر،تا که رو سپید بشم

تو اجازه بدی و مادر شهید بشم

تا که دیدم پسرام،چشم گریون اومدن

وقتی شمشیر رو حمایل کرد،موها رو مرتب کرد،فرمود:حالا قدم بزنید،خانوم مگه تا حالا راه رفتن بچه هاتو ندیدی؟! آخرین نگاهه درست،تو لباس سربازی ندیدیشون درست؛اما زینب دختر علی،راه رفتن باباشو تو لباس رزم دیده،میخواد ایرادای کارو در بیاره؛محکم،سینه ستبر،ای مادر فدای تو...

سرا رو پایین نندازید،جمجمتونو به خدا بسپارید،به لشگر با چشم تنگ نگاه کنید،دشمن رو کوچک بشمرید،سفارشای امیرالمومنینه،فقط یه جا سرتون رو پایین بندازید،اونم خواستید برید اجازه بگیرید

تا که دیدم پسرام،چشِ گریون اومدن

هر کدوم یه گوشه ای،شمشیرو زمین زدن

یکیشون میگفت:دیدی مارو عاشق ندونست

یکیشون می‌گفت:حسین ما رو لایق ندونست

پسرام میگن:دایی تو رو خیلی دوست داره

تو برو ازش بخواه،بگو آخرین باره

بگو با برادرت آخرین خواهشمه

بگو بچه هام فدات،میدونم خیلی کمه

حالا من چیکار کنم؟چه جوری خیمه برم؟

تو بگو که چی بگم تو جواب مادرم؟!

اسم مادرم اومد،خواهرت فدا سرت

رو منو زمین نذار،تو رو جون مادرت۶

میدونی اگه بری اینا ماتم میگیرن

هستیشون تویی داداش،تو نباشی میمیرن

لحظه ای الان برم،پسرامو بیارم

میدونم چیکار کنم،دیگه چاره ندارم

پسرای ناز من،پاشین آماده بشین

یاعلی! خدا بخواد دیگه رفتنی شدین

برید و برا حسین،سینتونو چاک کنین

کارتون درست شده،اشکاتونو پاک کنین

شمشیراتونو ور دارین،سرو بالا بگیرین

اون جوری که من میگم،اذن از آقا بگیرین

هر چی التماس کنین،نمیشه بازم کمه

تیر آخر همینه،تو رو جون فاطمه ...

گردنا رو کج کردن،اومدن پیش داییشون حسین،اصلا لحن یه جوری شد که حال ابی عبدالله بد شد...

آقا بذار که ما بریم،تو رو به جون فاطمه

همه بشن فدات چرا مادوتایی نگاه کنیم؟

مگه میشه شیش ماهه رو سه شعبه از تیر بگیره

تنها باشی و بی سپاه ما دوتایی....

مگه میشه تنها بری ماهم تو خیمه بمونیم

بیفتی زیر دست و پا،ما دوتایی نگاه کنیم

مگه میشه تنها بری،بعد تو این حرومیا

بیان به سمت خیمه ها ما دوتایی نگاه کنیم

مگه میشه تنها بری،تنت بمونه رو زمین

سرت بره رو نیزه ها،ما دوتایی نگاه کنیم

مگه میشه تنها بری،خودت بگو تو رو خدا

آتیش بگیره خیمه ها،ما دوتایی نگاه کنیم

مگه میشه تنها بری،دست پلید این سگا

بره به سمت بچه ها،ما دوتایی نگاه کنیم؟

مگه میشه تو نباشی؟دست سیاه این کوفیان،یعنی ما وایسیم نظاره گر باشیم؟!نیگا کن علی اکبرت رفته،قاسم رفته،ما موندیم،اصلا رومون نمیشه به هم نیگا کنیم

مگه میشه تو نباشی دست سیاه کوفیا

بره به سمت معجرا،ما دوتایی نگاه کنیم

مگه میشه تو نباشی،سه ساله پیش چشم ما

طناب به روی دست و پا،ما بمونیم نگاه کنیم؟

حالا که راهی نداره،ما هم بشیم فدا سرت

چاره نمونده که میگیم تو رو به جون مادرت‌

 

دیگه راهیشون کرد،اینا نوه های جعفر طیارن،نوه های علی ن،ترس در وجود اینا راه نداره،تو این گیر و دار رجز خوندن رو ببینید،کجای کارن این دو نوجوون؟! وارد میدان شدن نگفتن ما بچه های عبدالله بن جعفریم،میخواستن دشمنو آتش بزنند با رجزهاشون؛گفتند:آهای! ما بچه های زینبیم! اصلا لشگر روحیشو از دست داد،اینا دیگه کین؟این خواهر این طوری تو میدونه" اول یه جنگ نمایانی کردند،ولوله ای تو لشگر افتاد،آخر صدای یه عده بلند شد،مگه نمیشناسید؟ اینا نوه های علیند"اصلا اینا ترسو نمیشناسن،هر کی رو تو کربلا حریف نشدن،اول سنگبارون کردن..."

اینطوری که من دیدم فقط دونفر،اونم مسلح نبودن،سنگباران نکردن،یه ضرب زدن،یکی روضشو فرداشب براتون میخونم،یکی هم دیگه نا نداشت حرف بزنه با تیر زدن،بقیه رو دیدن حریف نمیشن سنگباران کردند" همچین سنگ اول و دوم و دهم"دست آمد بالا دفاع کنه نیزه ها تو پهلو رفت..." دوتا آقا زاده رو زمین افتادن؛ لحظه های آخر صدا میزدند:" امیری حسین"

ابی عبدالله بالاسرشون رسید،همتون میدونید،بدن دوتا آقازاده ی حضرت زینب که امام حسین می آورد،از خیمه بیرون نیامد زینب ..." اواخر عمر تو دل عبدالله بن جعفر سوال پیش آمد،میدونم خانم جان هر کاری شما بکنید عین حکمته ولی میشه بگید چرا هر شهیدی رو آوردن شما بعضی موقعا زودتر بالاسر شهید رسیدی،مثل علی اکبر اما برا بچه ها من از خیمه بیرون نیامدی؟!

گفت:عبدالله !از لابه لای خیمه میدیدم حسین داره میاد،هی نگاه به خیمه میکرد،گفتم:اگه برم بیرون آقام از من خجالت میکشه،کمک کردن آوردن،بالاخره دو تا بچه های من رو به خیمه دارالحرب آوردن؛حسین بالاسر همه رفت..." عالم بسوزه برای اربابم" لحظه های آخر دیدن یکی سرازیر گوداله تا زینب اومد برسه دیدن سر حسین بالای نیزه هاست...

سری به نیزه بلند است، در برابر زینب

خدا کند که نباشد،سر برادر زینب

ماه شب تار زینب ...

ای سالار زینب ...

حسین ...

این دست بالابردنه یعنی دامان ابی عبدالله رو داری میگیریا

حسین آرام جانم ....

بگو:فاطمه جان ممنونتم،اسم گریه کنای حسینتو شما تعیین میکنی،به خدا تا مادرش نخواد کسی نخواد کسی نمیتونه بیاد،کسی یه قطره اشک نمیتونه بریزه...آخه خرجی حسینو  مادرش میده" مادرش بهانه ی خلقته،وقتی داشت از خیمه بیرون میرفت هر جوری صداش زدن دیگه برنگشت؛دل کنده داره میره؛زینب دیگه دید چاره ای نداره نام مادرو برد حسین ایستاد...گفت:"مهلا مهلا...یابن الزهرا..."

ای حسین ...

 

دانلود بخش اول

روضه طفلان حضرت زینب (س) شب چهارم محرم - من تو خیمه منتظر، تا که رو سپید بشم - حاج محمود کریمی

دانلود بخش دوم

روضه طفلان حضرت زینب (س) شب چهارم محرم - من تو خیمه منتظر، تا که رو سپید بشم - حاج محمود کریمی

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 563 زمان : نظرات (0)

حاج سعید حدادیان

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ و عــجّل فَرَجـَـهُم و اَهلِك أعدآئهــم. لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّبِالله العَلی العَظیمِ.حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیر. أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُو الْحَىُّ الْقَیُّومُ ذُوالجَلالِ وَ الإِكْرامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ... بالْحُجَة ِ اِلهی اَلْعَفو. اَلْعَفو ، اَلْعَفو...

کیستم من تا زبان در مدحت زینب بگیرم

از چه بنهادند بر دوش این چنین امر خطیرم

او جهان ِ اکبر است و من همین جِرم صغیرم

كاش در كوی محبت از غم عشقش بمیرم

آه، زینب زنده ام کن، با كَرم شرمنده ام كن

در ره حق، بنده ام کن، بنده ی پاینده ام کن

تا زفیض خاک ره، بخشی به من عین الیقین را

ای که با صبر عظیمت صبر را دیوانه کردی

کوفه را بر فرق طاغوت زمان ویرانه کردی

خویش را گِرد ِ سر خون خدا پروانه کردی

محمل از خون جبین ِ خویشتن گلخانه کردی

ای دل زهرات محمل، ای زاشکت ناقه در گل

بر لبت منزل به منزل، آتش ِ جان پارۀ دل

ریخته پای سر ِ محبوب خود، خون جبین را

کیستی تو ای دو صد خورشید را نور از نقابت

وی گرفته با ادب ماه بنی هاشم رکابت

برفراز نیزه ها تابیده قرص آفتابت

تا گفت:اُسْكُتوا یا اَهلَ الکوُفَةِ ، نه فقط همه به كرامت زینبیه صلوات الله و سلامه علیها ساكت شدند،بلكه اینگونه شد:

زنگ اشترها فتادند از صدا با یک خطابت

ای عبادت سرفرازت، وی سحر محو نمازت

محفل راز و نیازت، عاشق سوز و گدازت

آتشی زن بار دیگر این درون آتشین را

تو تمام مُلک هستی را حسین آباد، کردی

در اسارت بودی و توحید را آزاد کردی

در قنوت شب حسین بن علی را یاد کردی

آخه می رفت:فرمود:خواهرم، من و تو نماز شبات فراموش نكن

در قنوت شب حسین بن علی را یاد کردی

آن دل شب روح مادر را به جنّت شاد کردی

کبریا را مظهری تو، عشق راپیغمبری تو

اعتبار حیدری تو، افتخارمادری تو

زنده کردی طاعت صدّیقه و حبل المتین را

تو به مقتل از یم خون تا خدا پرواز کردی

در مقام صبر مانند علی اعجاز کردی

دست، زیر آن بدن بردی و با حق راز کردی

با زبان شکر، حرف دل به حق ابراز کردی

خصم، نومید از شکستت، آسمان مبهوت و مستت

محو قلب حق پرستت، مصحف زهرا به دستت

حفظ کردی در مقام صبر، زین العابدین را

تمام روضه ی طفلان حضرت زینب سلام الله علیها دو بخش اساسی داره،یكی كیفیت اذن میدان گرفتن،یكی كیفیت باز گشت این دوتا آقا زاده در آغوش ابی عبدالله به خیمه ها. علی اكبر می خواست میدان بره،بنی هاشم زانو زدند، یعنی آقا اول نوبت ماست، همه دور علی اكبر رو گرفتند،علی اكبر فرمود: نه من به سنّت جدم علی عمل میكنم،بابام هم به سنّت جدش پیغمبر، تا جدمون امیرالمؤمنین بود، عموماً اول علی میدان می رفت، منم اذن بدم بابام اذن نمیده،لذا تنها كسی كه برا اذن گرفتن به مشكل نخورد فقط علی اكبر بود، امروز، فردا،پس فردا روضه های كسی رو می خونیم كه خیلی زجر كشیدن تا اجازه گرفتن،داغ علی اكبر این دو تا آقا زاده رو كشت،مخصوصاً وقتی دیدند مادرشون میگه:وای برادرم،وای عزیز ِ برادرم. بردارها،خواهرها، آدم وقتی داغ برادر می بینه، هرجا دو تا برادر رو كنار هم می بینه، یاد برادر می اُفته، روز دوم محرم این دوتا برادر دویدند دایی جان، مادر ما پاشو گذاشت تو خیمه حالش وخیم شد. اومد بالین زینب بماند، من میگم دید این دوتا آقا زاده دارند به اضطرار می دوند،یاد اون وقتی افتاد كه با حسن می دوید، بابا بیا مادرمون از هوش رفت،بابا بیا می ترسم دیگه صداش رو هم نشنوی

تازه گلان ِ چمن ِ زینبی

قوّت جان،روح و روان ِ نبی

گفت:شها مست زجام توأند

این دو پسر هر دو غلام توأند

آخه وقتی هر دو اومدند،ابی عبدالله فرمود:باباتون نیست برید،گفتند: به خدا بابامون فرستاده،فرموده: در ركاب امام زمانتون از بزل جان دریغ نكنید.ابی عبدالله بازم فرمود: برگردید،اومدن پیش اولیاء مخدره زینب،اینها گریه می كنند،اما زینب لبخند می زنه،آخه میدونه حسین رو چه جور راضی كنه،آدم باید حرف زدن با امام زمانش رو بلد باشه،مثلاً میری حرم امام رضا،خیلی گیر افتادی بگو:به حق جوادت. حالا زینب می دونه باید چه قسمی بده تا حسین راضی بشه.فرمود: برید بگید: دایی جان به حق مادر پهلو شكسته ات.

الهی بباره رو سرم همه درد و بلات

همه عالم به فدات،همه علم به فدات

پسرانم به فدای تار موی پسرات

همه عالم به فدات،همه علم به فدات

تو امیر و من اسیر

هدیه هامو بپذیر،هدیه هامو بپذیر

بعد داغ علی اكبر نمی خوان زنده باشند

نذار شرمنده باشند،نذار شرمنده باشند

پیش مادر نذار اینجوری سرافكنده باشند

نذار شرمنده باشند،نذار شرمنده باشند

به همون آتیش و دود

به همون روی كبود، به همون روی كبود

تو خودت تو شعله ها سوختن مادر و دیدی

می دونم چی كشیدی،می دونم چی كشیدی

تو مدینه بستن دست های حیدر و دیدی

می دونم چی كشیدی،می دونم چی كشیدی

نذار بچه هام من و با دست بسته ببینند

من خجالت می كشم،من خجالت می كشم

من و توی كوفه با فرق شكسته ببینند

من خجالت می كشم،من خجالت می كشم

بذار تا بالای نیزه سایه ی سرم باشند

جای معجرم باشند،جای معجرم باشند

یه دختر میره سفر برا مادرش سوغات چی میآره،روسری می بره؟

بذار تا هدیه من برای مادرم باشند

جای معجرم باشند،جای معجرم باشند

حسین...... داداش اینها طاقت ندارند سیلی خوردن مادر رو ببینند،اگه جلوی اینها دست من رو ببندند می میرند،اینهامن رو یك جور دیگه دیدند،می خواستند بیان كمك كنند من از محمل پیاده بشم،جلوتر از اینها عباس ،علی اكبر،قاسم، اینها من رو خیلی با عزت دیدند،می خوای اینها بیآن بزم شراب؟می خوای اینها بیآن محله ی یهودی ها؟می خوای اینها بیآن بازار برده فروش ها؟بذار بچه هام برن،مگه خودت طاقت داشتی تازیانه زدن به مادر رو بببنی،مگه یادت رفته بابام اومد بند كفن رو ببنده داشتی دق می كردی،تو معصومی طاقت نداشتی، یادته به حسن می گفتیم:چیه داداش؟چرا اینقده گریه میكنی؟می گفت:نپرسید. وقتی مادر از دنیا رفت،روپوش رو كنار زدی فهمیدی،یه بار دیدی،دو بار دیدی، داداش اینها می خوان صورت سیلی خورده ی من و تو اسارت ببینند؟داداش بذار برند. هرچی دستِ من رو تو اسارت ببندند من تحمل میكنم اما با زنده موندن اینها تو دیگه دست من رو نبند،من از اینها خجالت میكشم،اینها بچه های منند، الهی هیچ مادری جلوی بچه اش زمین نخوره،الهی هیچ مادری جلوی بچه اش دست به پهلو نگیره. داداش مادر ما سیلی خورد، چند تا فرق داشت،اول اینكه مادر ما دست هاش باز بود،روسری تو خونه زیاد بود، از ما دو ماه پوشوند، من چه طوری چهل منزل روم رو جلو پسرام بگیرم،مگه حسین خودت نگفتی:

حسینم ،این همه بر سینه آذرم نزنید

نمك به زخم دل درد پرورم نزنید

در این مدینه همین جا سر مرا ببرید

غلاف تیغ به بازوی مادرم نزنید

حسین...........

روضه طفلان حضرت زینب (س) شب چهارم محرم - کیستم من تا زبان در مدحت زینب بگیرم  - حاج سعید حدادیان

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 790 زمان : نظرات (0)

حاج مهدی سلحشور

 

کاش تا خیمه سبزت برسد فریادم

من از آن روز که در بند توام آزادم

عاشقم دست خودم نیست بگو تا چه کنم

دل به یک یوسف گم گشته زیبا دادم

باز من ماندم و پرونده امضا نشده

کاش با یک نظر لطف کنی دلشادم

سرم رو می اندازم پایین با خجالت میگم:

عافیت در دل من راه بصیرت بسته

شد هوس جای تو موعود من و میعادم

در دلم شوق گناه و به لبم نام شماست

چند بار نامه ی عمل من رو دیدی، های های گریه كردی آقاجان؟حلالم كن خیلی اذیتت كردم آقا

در دلم شوق گناه و به لبم نام شماست

بنده ای بی صفت و هر چه که بادابادم

ترسم این چشم به دیدار تو عادت نکند

بسکه بر جلوه صد رنگ گنه معتادم

تشنه روی توام رفع عطش می خواهم

گفتم از تشنگی و یاد لبی افتادم

گفتم از تشنگی و از غم اطفال حسین

مثل زهرا وسط روضه زپا افتادم

مثل عباس مبادا تو اُمیدم ببری

مثل زینب نكنی آه تو دشمن شادم

بعد یك عمر حسین است فقط ذكر لبم

چه كنم حرف دگر یاد نداد استادم

نام تو حرز نجات است مبادا برود

در سرازیری قبر اسم شما از یادم

***

چون در لحدم نكیر و منكر دیدند

یك یك همه اعضای مرا بوئیدند

دیدند زمن بوی حسین می آید

از آمدن خویش خجل گردیدند

آقا شیخ حسن علی اصفهانی رحمة الله علیه ،یكی از بزرگان مشهد خواب ایشان رو می بینه،سئوال میكنه:آقاشیخ حسن علی یك عمر غلامی خانواده حسین،یه عمر نوكری در خونه ی علی با شما چه كردند؟وعد ها و وعید ها محقق شد یا نه؟درست بود یا نه؟ایشان فرموده بود:من رو توی خونه ی قبر گذاشتند،همه رفتند،آن دو ملك آمدند،سئوال كردند مَنْ رَبُّك؟ تفضلی شد،عنایتی شد،ذره پروی حضرت شامل حالم شد،یادم اومد جواب بدم،سئوال كردند: مَنْ نَبیُّك؟جواب دادم. ما كِتابُك؟جواب دادم. امامات رو بشمار،مَن اِمامُك؟ گفتم: امام اولم علی ِ، امام دوم من حسن ِ،تا اومدم بگم:حسین امام سوم من ِ، بغض كردم، تو خونه ی قبر شروع كردم برا حسین گریه كردن.

از آب هم مضایقه كردند كوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان كربلا

چرا گریه نكنم؟چرا داد نزنم؟

بودند دیو و دد همه سیراب و می مكید

خاتم زقحط آب سلیمان كربلا

***

دو قطعه ابر که فصل نگاهشان باران

در خونه ی حضرت زینب سلام الله علیها، امشب زانوی ادب بزنیم،بی بی خیلی گریه كن های برادرش رو تحویل می گیره

دو قطعه ابر که فصل نگاهشان باران

دو چشمه عاشق رفتن، دو رود سرگردان

 دو تا نسیم بهشتی پر از لطافت عرش

که می وزند در اطراف عرش الرحمان

 دوتا درخت بهشتی دوشاخه ی زیتون

دو گل اگر که ببویی بنفشه و ریحان

  دوسبز پوش بهاری دویا کریم خدا

دومجتبای مدینه دو سفره ی احسان

 دو ابروان کمانی در آسمان خدا

که اَخم و شادیشان یا عذاب یا غفران

 دو آسمان بلا که اگر اراده کنند

به یک نگاه نمایند کوفه را ویران

 دوکوه سرخ اُحد در مدینه ی زینب

دو ایستاده ترینی که نامشان ایمان

 دوتا مسافر راهی به گر یه ی یعقوب

دوتا عزیز مدینه دو یوسف کنعان

 دوتا مسیح، پسرهای مریم زهرا

دوتا عصا به دو دستان زینب عمران

 دوتا صدف که اگر واکنند لب گویند

دو دُر زینبی اند و دو لؤلؤ مرجان

دوتا علی به دو ذوالفقار می جنگند

یکی به نام علی و یکی امام زمان

 دو بچه شیر حجازی به غرش عباس

دوتا یلی که می آیند در دل میدان

 یکی نگاه به یثرب نمود ونعره کشید

که آی قوم سقیفه قبیله ی شیطان !

 اگر که مرد نبردید پیش ما آیید

چهل مبارز و یک زن کجاست غیرتتان

 هنوز در وسط کوچه مادر افتاده

هنوز فضه به دیوار تکیه اش داده

دوباره قافیه باران گرفت و دریا شد

دل قصیده گرفت و عزای زهرا شد

دوباره باد وزید و مدینه پیدا شد

دوباره زینب ما در مدینه زهرا شد

 نوادگان علی در مدینه غُریدند

و گرد خاک عجیبی دوباره بر پا شد

 دو بچه شیر حجازی به بیشه افتادند

و معركه قُرق بچه شیر ِ زهرا شد

 مغیره را که به سیلی زدند- داد زدند

که حال نوبت آن مرد بی سرو پا شد

 دوتا علی به دو شمشیر نصفه اش کردند

که پشت کفر به دست دو تا علی تا شد

 دوباره خیمه ی زینب به هلهله آمد

و باز شهر مدینه تبسمش وا شد

لذت می برد حضرت زینب سلام الله علیها وقتی این دو بچه اومدن به میدان و شروع كردند به رزم كردن و جنگیدن،اشك شوق می ریخت،مرتب می گفت:بارك الله،ماشاءالله،من رو شرمنده ی مادرم نكردید،من رو پیش ام البنین خجالت زده نكردید.بارك الله. اما هیج جا ننوشته،كسی نمی تونه ادعا كنه،بگه: وقتی بچه هاش به شهادت رسیدند زینب از خیمه ها بیرون اومد،شكایتی،گله ای،ناله ای،فریادی،ابدا. حتی از خیمه بیرونم نیومد، زانو هاش رو تو خیمه بغل گرفت،فقط می گفت:خدا حسینم رو كمك كن،بچه های من فدای یك تار موی حسین. لذا وقتی برگشت به مدینه عبدالله سئوال كرد زینب،شنیدم دو تا بچه هام وقتی به شهادت رسیدند،از خیمه بیرون نیومدی،چرا؟گفت:عبدالله،هدیه ی من خیلی ناقابل بود،چیزی نبود در محضر حسین.بعضی ها هم میگن:گفت:عبدالله ترسیدم چشمم به چشم برادرم بیوفته،خجالت بكشه. اما درستش اینه من خجالت زده ی حسینم،ای كاش صد تا پسرداشتم یكجا همه رو قربان حسین می كردم. اما دو جا بی بی زینب اومد،خودش رو روی بدن دو شهید انداخت،یكی كنار بدن علی اكبر، بی بی زینب خودش رو انداخت رو عزیز برادر، بازوی زینب رو گرفت،برگرداند به خیمه ها،این جا حسین بود زینب رو از بدن یه شهید جدا كنه،اما جای دیگه كه خودش رو انداخت رو بدن حسین،راوی میگه: وَ الله لا أنسى زینب بنت علی ، تَندِبُ الحسین و تُنادی بصوتٍ حَزین: یا مُحمداه صَلى عَلَیك مَلیكُ السَّماء ،هذا حُسینٌ مُرَمَّلُ بالدِّماء مُقَطَّع الأعضاء، مَسلوبُ الْعَمامَةَ وَ الرِّداء.

 منبع: لهوف، سید بن طاووس، ص 133-134

{سوگند به خدا زینب دختر على علیه السّلام را فراموش نمى‏كنم كه با آهى جانكاه براى حسین علیه السّلام مى‏گریست و با صداى اندوهبار، و قلبى پر درد صدا مى‏ زد: فریاد اى محمّد! دخترانت را اسیر كرده‏اند، فرزندانت كشته شده‏اند و باد صبا بر بدنشان مى ‏وزد، این حسین تو است كه سرش را از پشت گردنش جدا نموده‏اند، عمامه و لباسش را به یغما برده‏اند.}

مانند مادرم چقدر می خورم زمین

تو خورده ای زمین من اگر می خورم زمین

گفتی نیا به جان تو طاقت نداشتم

مانند دختران تو طاقت نداشتم

خواهر بمیرد آه دگر دست و پا نزن

تنگ است جات ، مادرمان را صدا نزن

آی حسین....

روضه طفلان حضرت زینب (س) شب چهارم محرم - کاش تا خیمه سبزت برسد فریادم - حاج مهدی سلحشور 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1282 زمان : نظرات (0)

حاج محمدرضا طاهری

 

بدون ترک گنه انتظار بی معناست

امید دیدن روی نگار بی معناست

تمام زنده دلی ها ز اشک نیمه شب است

بدون فیض سحر درک یار بی معناست

دگر به دوری آقا نموده ایم عادت

و گرنه بر دل مجنون قرار بی معناست

خزان عمر رسید و بهار ما نرسید

بدون تو گل  نرگس بهار بی معناست

بهای  زندگی  ما رضایت یار است

وگرنه گردش  لیل و نهار بی معناست

پیاله ام شده خالی ولی یقین دارم

گلایه در حرم  سفره دار بی معناست

امشب دعوت کنیم از همه ی شهدا،میهمان کنید شهدا رو:       

سلام بر شهدایی که بی نشان رفتند

برای عاشق  زهرا ،مزار بی معناست 

آقام آقام آقام ای،عزیز فاطمه دورت بگردم

شب  حضرت زینب ،شب  بچه های حضرت زینب .امام زمان(عج) فرموده اند: برای فرج ما، ما رو به عمه جانمون زینب قسم بدید. اونایی که می خوان دلاشون رو وصل کنند در  خونه ی امام زمان، امشب، شبشه

عزیز فاطمه دورت بگردم

بیا تا دست خالی برنگردم

آقام آقام آقام، آقام آقام آقام، ای

شکوه عاطفه را بین  معجرش می برد

دعای قافله ای در پی  سرش می برد

به سمت قبله گرفته قنوتی از حاجت

در آرزوی اجابت به محضرش می برد

غزل غزل و تصدّق علیّ می خواند و

به شوق  آتش و پروانگی پرش می برد

در اوج  مادریش، هاجری دو اسماعیل

برای فدیه شدن پای دلبرش می برد

دو ماه پاره­ی خیمه، دو تا جگر گوشه

به پای بوسی  آقا و سرورش می برد

خیلی رمز تو این بیت ،اونایی که گره به کار دارند،کاری که زینب کبری کرد تو هم امشب می تونی یاد بگیر

اگر خدای نکرده گره به کار افتاد

گره به روسریش حرز  مادرش می برد

هر چی گفت:داداش بذار بچه های منم برند میدان،ابی عبدالله تا همین جا هم خجالت زده ی زینب ،هر کجا یه شهیدی رو زمین افتاد،حسین دید زینب این مسیر رو با پای پیاده دوان دوان آمده،کنار بدن علی اکبر،بعضی ها نوشتند زودتر از حسین خودش رو رسوند،کنار هر شهیدی اومده کمک برادر،حالا خانم داره التماسش میکنه،داداش،هر چی گفت:ابی عبدالله فرمود:نه عزیز دلم،اینها امانتی های عبدالله اند،اینها هنوز کوچیکند برای میدون رفتن،دید دیگه هیچ راهی براش نمونده،زینب نشست رو خاک ها،گفت:داداش نمی خواستم اینجوری بگم،مجبورم کردی،تو رو به حق مادرم زهرا،آبروی زینب رو بخر،لیلای سهمش رو داده،نجمه قربونیش رو فرستاده،نذار جلو مادرم خجالت زده بشم

کمی تسلی  خاطر به رسم  همدردی

برای داغ  جگر سوز  اکبرش می برد

صدای ملتمسش بسکه بغض و لرزش داشت

توان گفتن  نه، از برادرش می برد

اینجا که می خواد قربانی ها رو هدیه کنه بغض کرده،صداش به لرزه افتاده،نکنه حسین قبول نکنه،اما تو کوفه با این همه مصیبت مثل کوه با صلابت،وقتی شروع کرد به حرف زدن،همه گفتند:علی داره صحبت میکنه

نخواست شاهد شرم  برادرش باشد

میان خیمه به زانوی غم سرش می برد

بچه ها رفتند،اول محمد اومد اذن گرفت از دایی جانش، دایی  غریبم،اذن میدان بهم میدی،روانه ی میدان شد،اما زینب کبری پاشو از خیمه بیرون نگذاشت، از صدای هر تکبیری که قمر بنی هاشم می گفت،متوجه می شد یکی از دشمن ها رو شیر پسرش رو زمین انداخته، برای دلاوریشون هم نیومد از خیمه ها بیرون،نیومد بیرون،تا یه وقت دید صدای هلهله بلند ،محمد رو زمین افتاد، عون منتظر اذن نشد سوار بر مرکب شد دید یه نانجیب نشسته کاکل داداش رو به دست گرفته. مرحوم علامه مجلسی نوشته،چنان باشمشیر زد،قاتل برادر رو در دم به درک واصل کرد،اما بنازم به این معرفت، به رزم ادامه نداد از مرکب پیاده شد او هم اومد محضر دایی،دایی جان ببخشید من رفتم میدان،می خواست سر از بدن داداشم جدا کنه، حالا اومدم ازت اجازه بگیرم

کشید چادر  خود را به صورت و در دل

به آه، حسرت سرو  صنوبرش می برد

ندید اینکه چگونه حسین قرآن

ورق ورق شده از چنگ لشکرش می برد

میان هلهله ها تا شعاع  چندین متر

هر آنچه ریخت از آن دو کبوترش می برد

ندید با چه دلی یک تنه به دارالحرب

به روی دست دو تا یاس  پرپرش می برد

ندوخت چشم به چشم  حسینتا وقتی

نگاهش از سر  نی، جان ز پیکرش می برد

چقدر صبر و تحمل، چه عزت نفسی

که داغ  قافله بر قلب مضطرش می برد

و از صلابت او نیزه دار لج می کرد

سر  محمد و عون از برابرش می برد

با وجودی هم که ابی عبدالله شهید شده،تا سر محمد و عون رو می آوردند سریع روش رو برمی گردوند، سر داداشش رو نگاه می کرد،می گفت:

ای جان من به نیزه ی اعداء چه می کنی؟

آغوش ماست جای تو، آنجا چه می کنی؟

حسین..... هرچی ابی عبدالله نگاه کرد به خیمه ی زینب،ببینه دوباره میآد به کمکش یا نه،دید از خیمه بیرون نیومد،گذشت،گذشت، دلیل این نیومدن رو یه موقعی وقتی برگشتند این قافله مدینه،دیدن عبدالله بن جعفر داره داخل محمل ها رو سر میکشه،رسید به محمل خانم زینب،همه ی روضه همین جاست،زینب رو دید ازش سئوال کرد،بانو:خانم من زینب رو ندیدی؟ فرمود:عبدالله حق داری من رو نشناسی،آخه زینبی که از مدینه می رفت،این طور قدش خمیده نبود،اینقدر شکسته شده نبود. اولین حرفی که عبدالله زد،فرمود:بی بی خسته نباشی،یه چیزی شنیدم دلم خیلی درد اومد،بگو عبدالله،بی بی جانم شنیدم هر شهیدی رو زمین افتاد رفتی کمک داداشت حسین،می خوام ازت سئوال کنم،آیا بچه های من قابل نبودند، چرا نرفتی بالا سرشون،تازه زینب شروع کرد گریه کردن،بغض این چند وقته، یه وقت یه آه کشید،فرمود: عبدالله تو چرا این حرف رومی زنی؟ ترسیدم حسین نگاهش به من بیوفته از من خجالت بکشه.اربعین وقتی اومد کنار قبر ابی عبدالله گفت:حسین جان،یادته وقتی بچه هام رو زمین افتادند،برای اینکه خجالت نکشی از خیمه بیرون نیومدم،حالا وقت جبران کردن توست،همه بچه هات رو آوردم،اگه می خوای زینب خجالت نکشه سراغ رقیه رو از من نگیر،حسین.... با زینب ناله بزن.حسین.... اشک هات رو روی دست بگیر،دست گدایی رو بالا ببر،بگو خدا:به اشک های زینب  کبری، فرج امام زمان برسان

روضه طفلان حضرت زینب (س) شب چهارم محرم - بدون ترک گنه انتظار بی معناست  - حاج محمدرضا طاهری 

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 82
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 356
  • آی پی دیروز : 418
  • بازدید امروز : 1,056
  • باردید دیروز : 2,753
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 84
  • بازدید هفته : 22,033
  • بازدید ماه : 22,033
  • بازدید سال : 1,337,066
  • بازدید کلی : 19,842,894